نقد فیلم سابرینا "بیلی وایلدر" هفت هنر
نویسنده : هنگامه - ساعت 21:38 روز یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,

محصول 1954 آمریکا . سیاه و سفید . 113 دقیقه

کارگردان: "بیلی وایلدر" ,   بازیگران: همفری بوگارت. آدری هپبورن. ویلیام هولدن. والتر همپدن. جان ویلیامز برداشت اول: یک فیلم کمدی رمانتیک فوق العاده از استاد بزرگ سینما بیلی "وایلدر". هرچند که این فیلم در مقایسه با فیلمهای بزرگ وایلدر گمنام تر است اما در جای خودش و در مقایسه با دیگر فیلمهای این ژانر اهمیت و ارزشی فراوان دارد.

سیناپس: در یکی از شهرک های اطراف نیویورک و در خانه بزرگ و مجلل "هنری لارابی" جشنی به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد او برپاست. "هنری لارابی" صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای تجاری در نیویورک و یکی از ثروتمندترین آدمهای نیویورک به شمار می رود. او دو پسر دارد: "لاینس لارابی"(همفری بوگارت) که یک تاجر تحصیل کرده، دقیق و موفق است و رسما تمام کارهای تجاری شرکت را با دقت خاصی انجام می دهد. این در حالی است که "دیوید لارابی"(ویلیام هولدن) برادر کوچکتر بیشتر وقت خود را با دخترهای زیبای شهر سپری می کند. "دیوید" در زمینه تحصیل و حتی ازدواج ناموفق بوده است. او سه ازدواج ناموفق را در زندگی اش تجربه کرده با اینحال در هر لحظه منتظر آشنایی با دختران زیباست. در این خانواده خدمه زیادی وجود دارند ودر میان آنها راننده منظمی به نام "فیر چایلد"(جان ویلیامز) حضور دارد. او صاحب دختری به نام سابرینا(آدری هپبورن) است...

در شب تولد "هنری لارابی" بزرگ جشن با شکوهی با حضور پولداران شهر برپاست. "سابرینا" در حالیکه بالای درختی رفته با حسرت به "دیوید" نگاه می کند که در حال رقص با دختر بانکداری می باشد. از اینجاست که مشخص می شود "سابرینا" عاشق و دلباخته "دیوید لارابی" است و این در حالیست که "دیوید" کوچکترین توجهی به "سابرینا" ندارد. "فیرچایلد" که این موضوع را در طی این مدت به خوبی درک کرده است برای اینکه دخترش ضربه نخورد او را در مدرسه آشپزی در پاریس ثبت نام کرده است. "سابرینا" که خیلی تمایلی به رفتن ندارد قرار است فردا صبح عازم پاریس شود.

 در مهمانی، "دیوید" آهسته در گوش دختر بانکدار زمزمه کرده و مخفیانه با برداشتن یک بطر مشروب و دو لیوان پنهانی از مهمانی خارج شده و در سالن تنیس با دختر قرار می گذارد. "سابرینا" آندو را تعقیب کرده و از دور نظاره گر اعمال آن دو می شود که آرام آرام همدیگر را در آغوش می گیرند...

او مغموم و افسرده و گریان به طرف خانه می رود.  در حالیکه سخت تحت تاثیر قرار گرفته تصمیم به خودکشی می گیرد. "سابرینا" نامه ای را برای پدرش نوشته و سپس برای عملی کردن تصمیمش به گاراژ می رود. درب را بسته و تمامی 8 اتومبیل موجود در آنجا را روشن می کند تا با دود آنها خودکشی کند و خود آرام در گوشه ای می نشیند. اما درست در لحظه حساس "لاینس" که متوجه صدای ماشینها شده وارد گاراژ شده و "سابرینا" را پیدا می کند. او "سابرینا" را از گاراژ بیرون آورده و به اتاقش هدایت می کند...

با "سابرینا" به پاریس می رویم درجایی که او در کنار سایرین زیر نظر استاد آشپز خود در حال آموزش شکستن تخم مرغ می باشد  درحالیکه بسیار افسرده و مغموم است. بعد از مدتی پدرش در حالیکه نامه ای از او را در حضور دیگر خدمه خانه می خواند متوجه می شود که هنوز او در فکر "دیوید" است.

 "لینس لارابی" مثل یک ماشین تمام امور روزمره خود را در اتومبیلش مرور می کند. او از طریق تلفنی که در ماشین وجود دارد تمام قیمتهای بازار و قرار های روز مره اش را چک می کند. همچنین پیامی را برای برادرش "دیوید" گذاشته که در آن به او یادآور می شود که او نیز عضوی از شرکت بوده و باید همانند او باید در آنجا مشغول باشد و در صورتی که مایل نیست خود را بازنشسته کند...

 با فرا رسیدن زمستان "سابرینا" همچنان در کلاس مشغول است. او در آنجا با یک "بارون" سالمند که جزو شاگردان کلاس است آشنا می شود. "بارون" که حرکات "سابرینا" در طی این مدت زیر نظر داشته از راز او باخبر شده و او را راهنمایی می کند. او از "سابرینا" می خواهد تا موهایش را کوتاه کند.

در یکی از روزها خبر نامزدی "دیوید" با "الیزابت تایسون" که پدرش مالک کارخانه بزرگ تولید نی شکر است، در روزنامه ها به چاپ می رسد. "دیوید" که از همه جا بی خبر است با عصبانیت سراغ "لاینس" رفته و از او توضیح می خواهد."لاینس" که در حال آزمایش مقاومت یک پلاستیک در برابر گلوله و گرماست به "دیوید" می فهماند که خانواده "لارابی" مایل است تا او با این دختر ازدواج کرده و بدینوسیله  به سبب این خویشاوندی قرارداد مهم تجاری بین آنها برقرار شود. "لاینس" فرمول ساخت این پلاستیک مقاوم را دارد که مواد اصلی تشکیل دهنده اش نی شکر می باشد!!! و از آنجایی که "لاینس" به خاطر درگیر بودن در کارهای تجاری قصد ازدواج ندارد، "دیوید" مناسب ترین گزینه است.

 بعد از مدتی "دیوید" به طور اتفاقی "سابرینا" را که از سفر برگشته سوار اتومبیلش می کند تا او را به خانه برساند. این در حالیست که کلی به ذهنش فشار می آورد تا اورا بشناسد. او "سابرینا" را سوال پیچ می کند اما "سابرینا" که ظاهرش با گذشته متفاوت شده با جوابهای مختصر سرکارش می گذارد. هنگامی که به خانه می رسند "دیوید" متوجه می شود که او همان "سابرینا" است. "دیوید" که نگاهش به "سابرینا" عوض شده او را به مهمانی که همان شب در منزلشان است دعوت می کند. "لاینس" که حرکات "دیوید" را زیر نظر دارد به او نزدیک شده و مسئله نامزدی و قرارداد را به او یادآوری می کند. از طرفی پدر "سابرینا" هم موضوع نامزدی "دیوید" را به "سابرینا" گوشزد می کند اما "سابرینا" که قبلا از این موضوع با خبر بوده به پدرش می گوید که اکنون "دیوید" است که عاشق او شده است...

شب با فرا رسیدن مهمانی "دیوید" با "الیزابت" در حال رقصیدن است و این در حالیست  که در تمام مدت با نگاهش در جستجوی "سابرینا" است. "لاینس" نیز در گوشه ای در حال تبلیغ پلاستیک منعطف اختراعیش است. در همین لحظه "سابرینا" با لباس بسیار زیبایی وارد شده و توجه همگان را به خود جلب میکند. "دیوید" با دیدن او  حقه ای سوار کرده و با ریختن مشروب بر روی لباس "الیزابت" موقتا از شر نامزدش خلاص می شود. او به سمت"سابرینا" رفته و با او می رقصد. "سابرینا" که به آرزوی دیرینه اش رسیده از رقصیدن با او کمال لذت را می برد. موزیک مخصوص رقص به پایان می رسد اما "سابرینا" و "دیوید" همچنان در آغوش هم هستند. مادر "دیوید" که متوجه آن دو شده به سمتشان آمده و وقتی از ماجرا با خبر می شود سریع به پدر "دیوید" و سپس "لاینس" خبر می دهد.

"لارابی ها" که آینده تجاری شرکت را در خطر می بینند، دست به کار می شوند.

"لاینس" قبل از اینکه "الیزابت" با خبر شود با او رقصیده و او را از آن دو دور می کند. "دیوید"،  "سابرینا" را به کناری کشانده و از او می خواهد تا در سالن تنیس منتظرش باشد. بعد هم به سراغ پیشخدمت رفته و یک بطر مشروب و دو لیوان خالی می گیرد و لیوان ها را در جیب عقب شلوارش پنهان می کند. اما درست در لحظه ای که می خواهد مخفیانه سالن را ترک کند "لاینس" متوجه شده و او را به داخل اتاق می کشاند. در اتاق، "لارابی" بزرگ به او پرخاش کرده و ازدواج های ناموفق قبلیش را یادآوری می کند. "لاینس" که متوجه لیوانهای داخل جیب "دیوید" شده فکری جالب به سرش می زند. او از "دیوید" در برابر پدر حمایت کرده و از او می خواهد تا بر روی صندلی بنشیند. و هنگامی که "دیوید" می نشیند فریادش به هوا بلند می شود!! لیوانها شکسته و "دیوید" مجروح می شود!!!!  

"سابرینا" با دنیایی احساس در سالن منتظر "دیوید" است اما در کمال تعجب "لاینس" را می بیند که وارد سالن می شود. "لاینس" به "سابرینا" می گوید که برای "دیوید" مشکلی پیش آمده و آنها نمی توانند تا مدتی همدیگر را ملاقات کنند. در عوض او به جای "دیوید" در کنار "سابرینا" خواهد بود. او در سالن تنیس با "سابرینا" رقصیده و از طرف "دیوید" او را می بوسد.

 "دیوید" به خاطر آسیب دیدگی باسن نمی تواند تکان بخورد. بنابراین به "لاینس" سفارش می کند تا در این مدت حسابی به "سابرینا" برسد. "الیزابت" نیز بی خبر از همه جا در کنار "دیوید" پرسه می زند.

 "لاینس" در طی این مدت با قایق شخصی "دیوید"، "سابرینا" را به تفریح می برد. بعد هم او را به محل کارش برده و در آنجا درباره سفر به پاریس و آداب و رسوم فرانسوی ها صحبت می کنند. در یکی از شبها نیز شام را با هم صرف کرده و با یکدیگر می رقصند. این در حالیست که به نظر می رسد آن دو به همدیگر دلباخته اند.

در یکی از شبها هنگام بازگشت به خانه "دیوید" منتظر آنهاست. او سلامتی اش را باز یافته است. "لاینس" آن دو را ترک می کند در حالی که نگاه خاص "سابرینا" را پشت سرش دارد.

روز بعد "الیزابت" در دفتر کار "لاینس" و در حضور پدرش در تهیه تدارکات مراسم ازدواج هستند. قرار است 2 هزار شاخه گل گلایل برای مراسم خریداری شود. پدر "الیزابت" در حالیکه متن قرارداد را مرور می کند به "لاینس" گوشزد می کند که متن قرارداد یک طرفه است و اگر به خاطر علاقه دخترش به "دیوید" نبود آن را قبول نمی کرد.

بعد از رفتن آنها "لاینس" برنامه ای می چیند تا "سابرینا" را از نیو یورک دور کند. او از منشی اش می خواهد تا دو بلیط کشتی به مقصد پاریس به نام خودش و "سابرینا" رزرو کند. وقتی با واکنش پدر روبرو می شود او را از نقشه اش آگاه می کند: او در نیویورک مانده و در آخرین لحظه با یادداشتی "سابرینا" را تنها عازم سفر می کند. "لاینس" همچنین یک آپارتمان و مقداری پول را در پاریس برای "سابرینا" تهیه دیده و 1500 سهم از سهام شرکت را به نام پدر "سابرینا" می کند.

 "سابرینا" شب هنگام با تردید وارد شرکت "لارابی" می شود. او که در یک دو راهی گیر افتاده بی خبر از همه جا قصد دارد تا از "لاینس" که طبق شنیده اش فردا عازم پاریس است، دلجویی کند. او از همان طبقه همکف به "لاینس" تلفن کرده و قرار شام را لغو می کند. اما "لاینس" یک دستی زده و او را در کابین تلفن غافلگیر می کند. آنها به دفتر کار "لاینس" می روند. "لاینس" از "سابرینا" می خواهد تا برایش غذا درست کند. "سابرینا" در حین کار گریه اش گرفته و به "لاینس" می گوید که رابطه چند روزه آنها رویش تاثیر گذاشته است. "سابرینا" در حین آشپزی اتفاقی دو بلیطی را که به نام او و "لاینس" رزرو شده، دیده و از فرط شوق "لاینس" را در آغوش می گیرد. اما "لاینس" در مقابل تمام واقعیت را به "سابرینا" گفته و در چند کلمه موضوع را بیان می کند: پلاستیک، نی شکر، ازدواج، قرارداد، حضور "سابرینا" و ازدواج "دیوید".

"سابرینا" که از شنیدن موضوع کاملا شوکه شده افسرده و مغموم یکی از بلیط ها را برداشته و خارج می شود.

صبح روز بعد "لاینس" به منشی اش دستور می دهد تا قرارداد نی شکر را فسخ کرده و کارخانه پلاستیک سازی را نیز تعطیل کنند و در اسرع وقت پدرش و آقای "تایسون" نیز در دفترش حضور یابند. ضمن آنکه بلیطی  که به نام خودش و به مقصد پاریس رزرو شده بود را به نام "دیوید لارابی" تغییر داده تا همراه "سابرینا" به پاریس بروند.

اما در همین لحظه "دیوید" وارد شده و درباره رفتار مشکوک "سابرینا" در شب گذشته صحبت می کند. "لاینس"، "دیوید" را به رفتن به پاریس تشویق می کند.

"سابرینا" در حالیکه داغ عشق دومش را هم بر دل دارد همراه پدرش عازم ایستگاه می شود.

ساعاتی بعد در دفتر شرکت همه حضور دارند و منتظر "دیوید" هستند تا قرارداد امضا شود. "لاینس" از پنجره حرکات کشتی ها را در بندر زیر نظر داشته و منتظر حرکت کشتی می باشد. وقتی که کشتی حرکت می کند "لاینس" جلسه را آغاز می کند. او اظهار می کند که این قرارداد انجام شدنی نیست زیرا یک طرف قرارداد که همان "دیوید" باشد می لنگد و او اکنون در کشتی است. "لاینس" قصد دارد تا موضوع را برای "الیزابت" بازگو کند اما در همین لحظه "دیوید لارابی" وارد می شود. "لاینس" که از این موضوع شوکه شده سراغ "سابرینا" را می گیرد. "دیوید" در حالیکه روزنامه ای را در دست دارد خبر نامزدی "لاینس" و "سابرینا" را با صدای بلند برای همه می خواند. "لاینس" بی خبر از همه جا مبهوت شده است. "دیوید" برای اینکه از میزان علاقه "لاینس" به "سابرینا" باخبر شود پشت سر "سابرینا" بد می گوید که با واکنش سخت "لاینس" روبرو می شود. "دیوید" که همه چیز را از قبل تدارک دیده "لاینس" را تشویق به رفتن میکند و جلسه بدون حضور او برقرار می شود. "لاینس" هم از خدا خواسته وسایلش را برداشته و با قایقی که "دیوید" آماده کرده به سمت کشتی می رود. 

  "سابرینا" غمگین و افسرده روی عرشه کشتی در روی یک صندلی لم داده است. در همین هنگام پیشخدمت کشتی کلاهی را برای او آورده و از او می خواهد تا لبه اش را صاف کند. "سابرینا" با تعجب این کار را کرده و کلاه را به پیشخدمت می دهد.بعد هم کنجکاوانه به کابینی که او رفته نگاه می کند. وقتی بر می گردد "لاینس" را می بیند که چترش را به پالتوی مسافری که در حال عبور است آویزان کرده و او را در اغوش می گیرد ...

برداشت نهایی: "سابرینا" حاصل هنرنمایی تحسین برانگیز مثلث "بوگارت"، "هپبورن" و "هولدن" است. در کنار این مثلث فیلمنامه روان و متنوعی است که توسط تیم سه نفره "وایلدر"، "لمان" و "تیلور" نوشته شده است. اگر چه "سابرینا" از لحاظ داستان و سبک ساختش کمی با فیلمهای دیگر "وایلدر" فرق دارد اما با اینحال جزو یکی از موفق ترین و بیاد ماندنی ترین فیلمهای او به شمار می رود. در سابرینا فضای خاصی وجود دارد که در بیشتر آثار "وایلدر" به چشم می خورد: ترکیبی از گفتگوهای عاشقانه و کلمات کنایه آمیز و خنده آور که بر جذابیت داستان فیلم افزوده است .این فیلم در سال 1995 توسط "سیدنی پولاک" بازسازی شد که در آن "هریسون فورد" و "جولیا اورموند" نقش آفرینی کردند.

 افتخارات: "سابرینا" در مراسم اسکار سال 1954 در 6 رشته به شرح زیر نامزد دریافت جایزه شد که تنها در رشته طراحی لباس فیلم سیاه و سفید توسط "ادیت هد" جایزه گرفت

 

برنده جایزه اسکار بهترین طراحی لباس سیاه و سفید (ادیت هد)

 

نامزد اسکار بهترین کارگردانی (بیلی وایلدر)

 

نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن (آدری هپبورن)

 

نامزد دریافت اسکار بهترین فیلمنامه (بیلی وایلدر، ارنست لمان، سامویل تیلور)

 

نامزد دریافت اسکار بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید (چارلز یانگ جونیور)

 

نامزد دریافت اسکار بهترین طراحی صحنه (هال پریرا و همکارانش)

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: